۱۳۹۵ خرداد ۳, دوشنبه

وقشته... وقتشه...

ميدونيد، نه نميدونيد! يه روزايي نمازم قضا نمي‌شد. يه روزايي بودكه من بدون ساعت بدون اين‌كه كسي صدام كنه هرروز صبح قبل از سپيده واسه نماز بيدار مي‌شدم. يه روزايي بود كه مدام تلاش مي‌كردم اوني كه اون بالاست منو دوست داشته باشه. من غيبت نمي‌كردم. دروغ نمي‌گفتم. همه رو دوست داشتم چون فكر مي‌كردم اون منو مي‌بينه. بعد از جداييم مطمئن شدم كسي اون بالا منو دوست نداره نمازمو بيخيال شدم اما به يه چيزايي پايبند موندم. هركي هم ازم مي‌پرسيد مي‌گفتم من به اخلاقيات پايبندم! دروغ بده. دزدي بده. نفرين كردن بده. آدم بايد خوبي كنه و همه اون خوبيا بهش برمي‌گرده...
الان و در اين لحظه مطمئنم اينا همه‌اش چرته. هيچ‌چيز خوبي وجود نداره. نه اون دنيا مفهومي داره نه اين دنيا. چرا من نبايد از موقعيتم سواستفاده كنم؟ چرا بايد اين‌قدر به خودم سخت بگيرم؟ شما يه دليل براي من بيار... يه دليل، كه الان خوبي كردن احمق بودن نيست... تا حالا آدم بدا رو ديديد بدبخت بشن؟ نه اينا مزخرفه كه بدي و خوبى ما برميگرده به خودمون... اون دوستي كه علي‌رغم بدي‌هاش پشت سرش ازش دفاع مي‌كنم هيچ وقت نمي‌فهمه. اون همسايه‌اي كه با صداي بلند مهمونيش اذيت مي‌شم و به خودم مي‌گم بذار خوش باشن و مزاحمشون نمي‌شم هيچ‌وقت نمي‌فهمه. اون زني كه من شوهرش رو پس مي‌زنم كه برگرده سر زندگيش هيچ‌وقت نمي‌فهمه. اون رفيقي كه علي‌رغم همه كوتاهي‌هاش تو رفاقت، باز براش كم نمي‌ذارم هيچ‌وقت نمي‌فهمه. فاكتوري كه مي‌شه يه صفر بهش اضافه كرد و نكرد رو هيچ‌كس نمي‌فهمه. اون همكاري كه گندش رو لاپوشوني كني توبيخ نشه هيچ‌وقت نمي‌فهمه. مردي كه ماجراي خيانتش رو براي بچه‌اش تعريف نكردي و بدش رو نگفتي هيچ‌وقت نمي‌فهمه... هيچ‌كس معني خوبي كردن رو نمي‌فهمه. فقط اين ماييم كه اذيت مي‌شيم. ما از حق خودمون تو كائنات مي‌گذريم. چون هيچ خوبي به ما برنمي‌گرده. وقتشه هركي فكر مي‌كنه خوبه بد بشه. آره الان وقتشه...