نه براي من كه آدم كم حرفي هستم و اصولا تعريف كردن با جزييات سخت ترين كاره برام، كه فكر ميكنم براي همه همينطور باشه كه حرف زدن و نزدنشون به طرف مقابل و رفتارهاش بستگي داره. اگر دوست داريد توي رابطه طرف مقابل سكوت نكنه، با شما رفيق بشه و همه چيز رو به شما بگه، فوت كوزه گري داره:
1- وسط حرفش نپريد.
يه آدمهايي مثل من كه تمركز ندارن واقعا سرنخ ماجرا از دستشون در ميره. باشه باشه... خب اعتراف ميكنم گاهي هم لج ميكنم و ديگه دوست ندارم باقيشو تعريف كنم! وقتي داره با هيجان چيزي رو تعريف ميكنه شما اون جملهي پر محبت و قشنگِ "سردت نيست، بدم اينو بپوشي؟" یا مثلا "چاییت سرد شد عوضش کنم!" رو نگو وسطش! خب؟
2- بهش راهكار ارائه نديد.
مگه اينكه زل بزنه بهتون و بگه الان چيكار كنم؟ تو باقي موارد، راه حلهاي هوشمندانهتون رو مخفي نگه داريد. مثلا وقتي ميپرسيد چرا ناراحتي و داره براتون توضيح ميده كه با يكي از همسايهها حرفش شده، بلافاصله نگيد بايد باهاش يه برخورد جدي بكني، برو با مدير ساختمون حرف بزن.... بيخيال! به عقل اونم ميرسه... گوش بده تروخدا... فقط گوش بده...
3- سرزنشش نكنيد.
واقعا توضيح ميخواد؟ براتون تعريف ميكنه از چي ناراحت يا خشمگينه، جاي اينكه گوش بديد و دلداريش بديد ميگيد من ميدونستم، اشتباه كردي، نبايد اينكارو ميكردي و اينا؟ واقعا؟!
4- بهش القا نكنيد كه كُند تعريف ميكنه يا شما وقت نداريد.
چطور؟ خب مدام وسط حرفش تند تند خبخب و بعد چي شد نگيد و سرتون رو تكون نديد كه حس كنه عجله داريد يا خسته شديد از شنيدن حرفاش... يه كم توضيحش سخته ولي مطمئنم متوجه ميشيد كدوم خبها و كدوم سرتكون دادنها رو ميگم!
5- و...
از همه مهمتر يادتون باشه وقتي كسي براتون چيزي تعريف ميكنه از خوشي و ناخوشيش، گذشته و روزگارش، قرار نيست بعدن توي دعوا و دلخوري و هي وقت و بي وقت يادآوري كنيد و از اين اعتماد سو استفاده كنيد. كافيه تو اولين بگو مگو بهش بگيد من خوب ميدونم تو به خاطر فلان موضوع تو گذشتهات فلان حرف رو زدي... باشه خيال كن مچش رو گرفتي و روانكاويش كردي ولي مطمئن باش تا ابد يادش ميمونه كه ديگه از خودش حرف نزنه...